قصه ی مامان و معنی زندگی از کتاب اروین یالوم، روانپزشک و روان درمانگر وجودی که با همین نام نیز چاپ شده است، یکی از برانگیزاننده ترین قصه هاست. یالوم در این قصه خوابی را به تصویر می کشد که در آن در کشمش با مادریست که سالهاست فوت شده. خوابش به او می گوید که تاکنون چطور کلِ زندگی اش را وقف کسبِ رضایتِ مادر متوفایش کرده! چطور برای معنی بخشیدن به تمام کارهایی که در زندگی کرده، به او رجوع می کند! با این مقدمه از کتاب یالوم خواستم بگویم، اگر دلبستگی های ناایمن با مادرهایمان حل نشود، اگر بندِ نافِ روانی مان از مادر صرفاً با الگوهای فرار، اجتناب و یا فاصله گرفتن فیزیکی صورت گیرد، اگر با او مرزهای سالم روانی شکل نگیرد: این زنجیر روانی تا آخرین لحظه ی زندگی تان با شما می ماند، و ناخودآگاه در هر کاری به دنبال راضی کردن مامانِ ذهن تان می مانید و دیگر این “خودتان” نیستید که در زندگی انتخاب گرید و این الگو در روابط عاطفی، همسری، شغلی، همچنان همراه تان است،حتی اگر مادر عزیزتان در این دنیا نباشد!بریده شدن بندِ ناف روان تان از مادر به شکل سالم، ارتباطِ عجیبی با پیدا کردنِ “خود” و “جایگاهِ تان در هستی” و زندگی دارد. مامانی که شک ندارم، او هم از بند نافِ روانِ مادرش، یعنی مادر بزرگ شما! هنوز رها نشده! قصه ی “مامان و معنی زندگی” را بارها بخوانید!